19ماهگی
عزیزکم... دختر نازم... نفسم ...عشقم....عروسکم...زیبایم...
ماهگیت مبارک
19 ماهگیت هم به خوبی سپری کردی.خدارو شکر که دختر زیبایم یک ماه زیبا دیگه از زندگیشو
سپری کرد.این ماه مناسبتهای زیادی بود.
دوم مهرپنجشنبه عید قربان بود که تعطیل بودیم.ظهر یه کاری برام پیش اومد رفتم سرکار.
دختر قشنگم هم با خودم بردم ولی شما کلی غر زدی هی میگفتی بریم تا اینکه به بابا تحویلت
دادم.از اونجایی کههوا خیلی گرم بود رفتین بازار زیتون که به محل کارم نزدیک بود.وقتی اومدین
دنبالم دیدم بابا برات یهکفش قرمز خریده.اولین خریدت با بابات بود.آخه نفسم عاشق کفشه.
کفشی که بابا برات خریده.وقتی میخوایم بریم بیرون میگی تفشی که بابات خریده بتوشم
به بابا هنوز میگی بابات
فرداش یعنی جمعه بعداز ظهر باهم رفتیم پلاژ خیلی بهمون خوش گذشت .
جمعه 10 مهر عید غدیر بود.با دوستم خاله مریم مامان امیرعلی جون و پگاه جون و خالش رفتیم پلاژ
کلی بهت خوش گذشت.دریا خیلی دوست داری.
بیشتر شبها میبریمت پارک.یوقتایی از تنهاییمون کلافه میشم. غریبی خیلی سخته دوستامون
هستن ولی بعضی وقتا واقعا دلم میگیره.مخصوصا بخاطر دختر کوچولو.
12 مهر تولد مامانی بود بابا زحمت کشید شام و کیک و کادو گرفت.
البته از طرف خودشو روزانا جیگر.عروسکم با باباش یه انگشتر خوشگل واسه مامانی خریدن.دستتون درد نکنه.
16مهر روز کودک رفتیم بازار کلی برات خرید کردم.النگوهات تنگ شده بود یه النگو خوشگل برات
خریدیم.هی در میاری نمیپوشی.عروسک کلاه قرمزی خریدی.بعد شام رفتیم بیرون.
بقیه مطالبو با عکس برات مینویسم
خیلی شیطون شدی همش کارای خطرناک میکنی.هی میری بالا بالاها بعد میگی بپرم
بازار پردیس 2.اینجا خسته شده بودی نشستی
یه شب با السا جون اینها رفتیم پارک شهر کلی بهتون خوش گذشت.به زور رفتیم خونه.
خیلی هوا گرم و شرجی بود.ولی شماها اصلا رضایت نمیدادین بریم
اینجا ساحل مرجان که دوست مامان خاله ساناز فست فود دارن.نیکان جون پسر ،خاله ساناز
وسطی هم متینا دوست نیکان بود کلی با هم اونجا بازی کردین.
به قول خودت عدوسک مامان داره کتاب میخونه
کیک تولد مامان.عاشق تولد هستی .همش میخوای شمع فوت کنی.اونشب کلی ذوق کردی
از بس شمع روشن کرده بودیم شمعا آب شدن.خاله صدیقه و عمو کوروش هم زحمت کشیده
بودن اومده بودن.شب خوبی بود خوش گذشت
نونانا(روزانا به زبان خودت) عسلی درحال بازرسی کیف مامانی.این دمپایی هم خرید این ماهته
یه روز رفتیم مغازه دوست مامانی که کفش فروشی داره.من میخواستم کفش بخرم سریع
کفشاتو دراوردی این دمپاییهارو برداشتی داد میزدی بتوش(بپوش).دوست مامان خاله فرح
اینارو بهت کادو داد.سریع پوشیدی از مغازه رفتی بیرون
16 مهر روز کودک.اینجا داری النگوهاتو نشون میدی.قربونت بشم عزیزم مبارکت باشه
پارک مینا نزدیک خونمون.ساغت 11 شب.
پارک شهر
از دستت نمیتونم کاری انجام بدم.اینجا داری ادای منو درمیاری بس که لوسی
یه شب با السا اینها رفتیم کلبه درویش کلی با هم بازی کردین.بازی که چه عرض کنم شیطونی
خیلی بامزه به السا میگفتی السا جون
یه روز گیر دادی که برات لاک بزنم.بعد نشستی تا خشک بشه.قربونت برم با
این دست و پاهای خوشگلت
یک روز صبح جلو در خانم رضاپور.همیشه خوابیده میبرمت اونروز سحرخیز شده
بودی 7 صبح بیدار شده بودی
حمعه 24 مهر. اینجا فقط یجا مرغ و جوجه گوسفند دارن اونم قسمت باغو نزدیک کشتی یونانی.
وقتی میری اونجا کلی ذوق میکنی بعد رفتیم بازار پدیده برات اسباب ازی خریدیم.
از چیزی که خوشت میومد میگفتی مامانی قشنه(قشنگه)منظورت این بود که برات بخریم
یا باباتو صدا میکردی میگفتی اوشله(خوشگله)
بازار پدیده
اسباب بازیهای جدیدت که از پدیده خریدیم.میگم چی درست میکنی،میگی اونو(املت)
یکی دیگه از شیرینکاریهات.ریش تراش باباتو گرفتی میمالی به صورتت.یعنی آخرشی
ترشک خوردنت با اداهات.عاشق ترشی هستی.وقتی بابا نیست یواشکی بهت میدم
آخه بابات با این چیزا مخالفه
تازه هوا یکم خنک شده شیشه ماشینو آوردیم پایین کلی ذوق کردی
روزانا خرگوشی مشغول شیطونی.خودتم میگی شطونی میتونم.فعلهارو خیلی با مزه میگی
عاشقتم دوست دارم نفسمی
هرروز شیرینتر از قبل میشی.خیلی باهوشی هر چیزیو یکبار میشنوی یا میبینی سریع
ضبط میکنی.خیلی دختر خوبی هستی. فقط تنها اذیتت دیر خوابیدنت.شبها خیلی دیر
میخوابی چون غروب که میای خونه میخوابی.آخه از صبح تا غروب خونه مامان جونی
نمیخوابی.بعضی وقتها واقعا از دیرخوابیدنت گریم میگیره.ولی همه اینها شیرینه
خیلی با مزه صحبت میکنی.نسبت به همسن هات خیلی خوب حرف میزنی.
کلی شعر بلدی.این ماه صلوات هم از مامان جونی(خانم رضاپور) یاد گرفتی.خیلی با مزه
صلوات میدی.محمد محکم میگی بقیه کلمات خیلی آروم میگی.عاشقتم
وقتی غذا میخوام بهت بدم حالت سوالی ادای منو درمیاری میگی غذا میتوری؟
همه حرفات شبیهه حرف زدن منه.با بابا خیلی وقتها تنهایی میرین بیرون ولی موقع رفتن
گیر میدی مامانی بیاد منم الکی میگم شما برین من لباس میپوشم میام.قربون مهربونیهات
برم.خیلی به من وابسته ای.شیر خوردنت هم که دیگه واویلا.روزهایی که خونه هستم
از بس شیر میخوری دیگه کلافه میشم.همش نگران ترک کردنت هستم چی میشه خدا
میدونه.
دوست داریم هوارتا