روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

20 ماهگی

1394/8/27 16:11
نویسنده : مامان مهدیه
849 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دختر زیبایم 20 ماهگیش تموم شده.این ماه خیلی سرمون شلوغ بود نشد برات

بنویسماوایل بیست ماهگیت مصادف شد با عاشورا و تاسوعا.اولش از هیئت ترسیدی ولی

بعد خوشتاومد هرشب دوست داشتی بریم.هی میگفتی بریم هیئت شربت بخوریم.

خیلی هم گرم بود.

7 ابان پنجشنبه دایی محسن و دایی فرشاد با خانواده اومدن کیش.یک هفته ای مهمان 

داشتیم خیلی خوش گذشت.حالا با عکسها توضیح میدم.با رفتن مهمونها خیلی دپرس شدیم

بهشون عادت کردیم.دوروز هم پرستارت رفته بود مسافرت مجبور شدم پیش داییها نگه 

دارمت.با کوهیار خیلی جور بودی ولی هاوش چون یکبار گاز گرفتت تا میومد جلوت فرار 

میکردی.این روزها هم همش تو خونه حرفشونو میزنی.

دخترم خیلی بزرگ و فهمیده شدی. هرروز بیشتر عاشقت میشم.

شیرین زبونیهات که دیگه نگو.هروقت دعوات میکنم سریع با صدای بلند میگی نونانا دختر خوبیه

تو لباس پوشیدن جدیدا گیر میدی.هرچی که خودت دوست داری میخوای بپوشی.

همش دوست داری بری بیرون یا حیاط.مخصوصا از وقتی مهمونها رفتن آخه همش با بچه ها 

میرفتی حیاط بازی میکردین.تو خونه همش برای خودت شعر میخونی.من و بابا کلی میخندیم 

از شعر خوندنت.خیلی قشنگ و کامل شعر میخونی.شعرهایی که میخونی آهویی دارم..

حسنی نگو بلا بگو..اتل متل توتوله...یه توپ دارم...بارون نم نم...

جدیدا هرچیز جدید میبینی میگی اینا چین مامانی.بعضی وقتها واقعا کم میارم تو جواب دادن

 

 

شب های محرم.عروسک کوچولو در حال نگاه کردن به هیئت

شب تاسوعا که السا جون دیدیم.کلی باهم شیطونی کردین

صبح عاشورا روزانا نفس تا ساعت 1 ظهر خوابید.نتونستیم بریم مراسم عاشورا

شب قبل تا ساعت 3 بیدار بودی.کلی تو هیئت شیطونی کردی.با پگاه خاله مهناز شبها

میرفتیم هیئت.

روزانا کوهیار و هاوش.مهمونهای عزیزمون 

کیف و گردنبند و دستبند نازنین جون دخترعمت از رامسر برات فرستاده.

دستش درد نکنه.کلی خوشت اومده.غرتی خانوم

 

خیلی کوهیار دوست داشتی.کلی هم براش ناز میکردی

اینجا بندرگاه کیش.شبی که کشتی تفریحی سوار شدیم.خیلی خوش گذشت

اولش از صدای موزیک یکم ترسیدی ولی بعدش خوب شدی

 

کشتی یونانی

بازار مرکز تجاری.دایی محسن و بابا در حال غذا دادن به هاوش و روزانا

کشتی اکواریوم.روزانا درحال تماشا کردن ماهیها.خیلی قشنگ بودن کلی برات جالب بود

روزی که پیش مهمونها موندی.من از سرکار اومدم پیشتون رفتیم کشتی آکواریوم.

اسکله تفریحی بعد از پیاده شدن از کشتی آکواریوم.یه لحظه تنها میذاشتمت گریه میکردی.

همش فک میکردی میخوام برم.

14 آبان پنجشنبه مهمونها ساعت 14 پرواز داشتن.روزی خوشگلمو با خودشون بردن فرودگاه 

من از سرکار اومدم دنبالت آخه خانم رضاپور پرستارت رفته بود مشهد

(خدا بهش سلامتی بده خیلی واست زحمت میکشه.اون دوروزی که نبود خیلی سخت بود.)

حالا خوب بود داییها اومده بودن وگرنه نمیدونستیم باید کجا نگهه داریمت.

با خودم بردمت سرکار بعد بابا اومد دنبالت رفتی باهاش خونه.

با رفتن مهمونها خیلی ناراحت شدیم.چون دوباره تنها شدیم.این عکس هم محل کار مامانیه

نمایشگاه طلا .جمعه 15آذر

عسل خانوم با کفشهای مامان

کفش جدیدت.هرماه یه کفش میخری.عشق کفش داری

 

دختر زیبایم 19 ماهگیت مبارک

                                                   امیدوارم روزهای زیبا و خوشی را درکنار هم داشته باشیم

 

این روزها مامان بابا فکرمون درگیر یه کاریه.امیدوارم دفعه بعد با یک خبر خوش بیام برات بنویسم

 

                             عاشقتم

                                                        نفسمی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (3)

مامان هانیه
29 آبان 94 12:19
20 ماهگیت مباااارک نازنینم....
کیان
2 آذر 94 15:20
وای روزانا جون خوش بحالت که تو کیش زندگی میکنی. ما عاشق کیشم خیلی اونجا همچی عالیه. ولی تو از همه چی عالی تری
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی کیان خوشگله
خواهری
6 آذر 94 16:29
سلام مهدیه جون چقدر عکس خوشگل عزیزم .... بزرگ شده خانمی
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی عزیزم چشات خوشگل میبینه