روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

خرداد 95 -رامسر -27 ماهگی

1395/3/27 10:52
نویسنده : مامان مهدیه
496 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک زیبایم 2 سال و سه ماهگیت مبارک.برات بهترینهارو آرزو میکنم

 این ماه سفر رامسر داشتیم.خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما عروسک زیبایم.

5خرداد ساعت 7صبح با پرواز رشت رفتیم.عمو بهرام زحمت کشیدن اومدن دنبالمون رفتیم

رامسر.همه با دیدنمون کلی خوشحال شدن.

از اونجایی که عاشق بیرونی کلی خوش گذشت بهت.یوقتایی خیلی دلم میگرفت از اینکه

وقتی برمیگردیم دوباره تنها میشی.

همه فامیلها هم عاشقت بودن.بقیه با عکسها برات مینویسم

قبل رفتنمون 27 اردیبهشت دقیقا 26 ماهگیت گوشهاتو سوراخ کردیم.اولش ذوق داشتی

یهو جیقت رفت هوا.رنگشم خودت گفتی قرمز باشه.داری گوجه میخوری

 

پلاژ شهرداری تو روزهای مختلف.جناب خان خریدی از اونجا

 

عروسی الهام جون 6خرداد.شب اول چشمات پشه خورد.خیلی حرص خوردم

روز عروسی با چشمهای پف کرده بودی.رفتیم آتلیه ولی همه عکسها خانوادگیه.از بس 

بخاطر چشمات ناراحت بودم و خودت هم حوصله نداشتی عکس تکی نگرفتی.

11 خرداد بعدظهر من با شما و بابا رفتیم تلکابین خیلی خوش گذشت.خیلی دوست داشتی

وقتی اومدیم پایین کلی غر زدی دوباره سوار شیم.همه میترسن ولی شما برعکس بودی

شب هم تولد کوهیار بود البته 14 خرداد بود ولی زودتر گرفتن.

رفتیم خونه باغ خاله فریده لیماکش.خیلی خوش گذشت.تولد عمو احمد هم بود.

تولد کوهیار جون و عمو احمد 

کوهیار خیلی دوست داری

یه روز با مامان جون کبری رفتیم چهارشنبه بازار.فقط دوست داشتی گوجه بخری.

چون خودت دوست داری.مامان جون برات یه شلوار خرید

یروز با خاله ها رفتیم پارک پشت هتل

 

تعطیلات خرداد 13 و 14 خردادبابا با دوستاش رفتن کوه لپاسر(ارتفاعات جواهرده)

ما هم با دایی فرشاد و داییمحسن و خاله فریده و خانواده هاشون و زندایی فاطی و مهسا

رفتیم ماسوله.بندر انزلی واقعا زیبا بود به شما هم خیلی خوش گذشت.

دست داییها هم درد نکنه خیلی زحمت کشیدن.شما هم اصلا اذیت نکردی.

روزانا و هاوش

دست داییها درد نکنه.واقعا زحمت کشیدن

انزلی

شنبه 15خرداد ما رفتیم جواهرده بابا هم ظهر از کوه برگشتن تا شب موندیم.خیلی هوا عالی بود

بهار واقعا جواهرده زیباست.خونه ییلاقی خودمونو خیلی دوست دارم.خونه بابا اینها هم خیلی 

باصفاست.حیف که دو تا مامان جونا چون تنها هستن زیاد نمیتونن برن فقط اخر هفته ها

 مسجد آدینه.جواهرده .عروسکم داره برای بابا جون فاتحه میخونه.پدرم واقعا جات خالیه

با عمو بهرام با گوسفندهای کنار خونه ییلاقی مامان جون کبری کلی بازی کردی

مها کوچولو دختر خاله خوشگلت که 17 خرداد بدنیا اومد.هانا خانم هم که آبجی بزرگه

 

خیلی بهمون خوش گذشت.خداروشکر خانواده های خوبی داریم.هم خانواده بابا هم خانواده مامان

واقعا برامون زحمت کشیدن.تو این دو هفته کاری کردن بهمون خوش بگذره.امیدوارم بزودی ما هم 

بتونیم برگردیم شهرمون کنار خانواده هامون.

19 خرداد برگشتیم کیش.روزهای اول یکم سختمون بود کم کم عادت کردیم.

افطاری خونه یکی از دوستام

 

 

 

 

 

پسندها (10)

نظرات (5)

مامان آنیسا
1 تیر 95 14:33
همیشه به خوشی و گردش عزیز خاله چقدر ماشالا نازی عزیزم
مامان مهدیه
پاسخ
فدات شم
مامانی گیتا جون
9 تیر 95 10:51
منم امیدوارم خیلی زود شرایطش جور بشه برگردین پیش خانواده
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی دوست عزیز
کیان
21 تیر 95 15:05
روزانا جون شما هرجا میری باید یک دریا هم اونجا باشه دیگه حالا یا جنوب یا شمال همیشه جاهای خوب خوب بری خانومی
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون
مامانی
31 تیر 95 10:50
روزاناجون همیشه به گردش وتفریح خاله جوون عکساهم مثل خودت خیلی خوشگلن همیشه خوشحال باشی
کیان
3 مرداد 95 11:32
رزانا جون من هم قراره بیام شمال رامسر
مامان مهدیه
پاسخ
چه خوب.رامسر واقعا قشنگه ایشالا بهتون خوش بگذره