23ماهگی
عروسک زیبایم 23 ماهگیت مبارک.
گل قشنگم این ماه تغییرات زیادی داشتیم که یکم دختر نازم اذیت شدی.خداروشکر همه چی به
خوبی گذشت.
14بهمن مامان جون صغری اومد کیش.خانم رضا پور 18 یکشنبه رفت مسافرت.
روزانا خانم پیش مامان جون صغری موندی.اول فک میکردم خیلی گریه کنی.ولی خداروشکر
زود عادت کردی ولی همش به مامان جون میگی بریم بیرون.
همزمان اسباب کشی کردیم به خونه جدید.اولین روز تو خونه جدید خیلی مامان جون اذیت
کردی.همزمان همچی برات عوض شد.خلاصه عادت کردی.
هرروز با مامان جون میری پارک و به زور میبره شمارو خونههمش میگی بریم دنبال مامانم.
جدیدا خیلی خودتو با من مقایسه میکنی.وقتی میخوایم بریم بیرون گیر میدی میگی شال میخوام
یکی از شالهام که کوچیک بود بهت دادم.بابا از شال خوشش نمیاد.
یه شب که میخواستیم بریم بیرون شال سرت کردیبابا دعوات کرد کلی بهت بر خورد.صبح همه
رو موبه مو برای مامان جون تعریف کردی.
وقتی میخوام آرایش کنم میگی برای منم بزن.خیلی لوس شدی.
سعی میکنم طوری رفتار کنم که عادت نکنی.
در کل دختر خوبی هستی فقط وابستگیت زیاده که اونم طبیعیه.چون جایی زندگی میکنیم که
فقط خودمون سه تا هستیم.
عکسهایی که عمو کوروش ازت گرفته رو سرسره
اینم شالی که همش گیر میدی سرت کنی.
گربه کوچولو بو گوشت که میفهمه تحمل نداره.
22 بهمن با مامان جون رفتیم دریا و روستای باغو به گوسفندا نون دادیم.
اینم کیکی که روز ولنتاین درست کردم.شمع میخواستی منم این شمع و برات گذاشتم
کلی ذوق کردی.عاشقتم
اینم شاهکارت.دیدم پیدات نیست اومدم تو اتاق دیدم رژ لب برداشتی همه صورتت رژ لبی
برات آرزوی سلامتی خوشبختی موفقیت دارم دختر زیبایم