نوروز94

دختر قشنگم امروز 16 فروردینه که فرصت کردم برات بنویسم.

28 اسفند ساعت 16 پرواز تهران داشتیم ساعت 19 از تهران به سمت رامسر رفتیم

خیلی خوشحال بودیم بعد مدتها میرفتیم شهرمون.مامان جون کبری هم دیگه بعد 

4ماه که خیلی برات زحمت کشید با ما ما برگشت رامسر.

سال تحویل ساعت 2:15:11 بود که ما خواب بودیم.روز عید همه خانواده رو دیدیم 

خیلی خوب بود.

همه از دیدنت کلی ذوق کردن ولی دختر کوچلوی من فقط به من

چسبیده بودی پیش کسی نمیرفتی.آخه نفسم تو کیش همش تنها بود یکدفعه از

دیدن آدمهای مختلف تعجب کرده بودی.خیلی خوش گذشت هر روز مهمونی

بودیم.هفته اول بیشتر بارون می بارید.هروز صبح تا ظهر خواب بودی

9فروردین شام خونه دایی فرشید که بودیم برات تولد گرفتن.تولد هانا با عروسکم

با هم گرفتیم.کیک طرح پاتریک بود خیلی خوب بود.نمیزاشتی ازت عکس بگیریم 

به زور با ادا و اشاره ازت عکس گرفتیم.

یه روز رفتیم لیماکش باغ خاله فریده اینها هوا خیلی خوب بود.خوش گذشت

11 فروردین عقد الهام جون دختر خاله فریده بود همش میخواستی بریبرقصی من همش دنبالت میدوییدم اونشب خیلی دختر خوبی بودی برعکس روزهای

 قبل که به من میچسبیدی.سر میز شام یکم خوابیدی.شب خوبی بود

12 فروردین از رامسر پرواز به تهران داشتیم بعد از تهران اومدیم کیش.لحظه 

خداحافظی خیلی سخت بود.من همش نگران این بودم که باید بری پیش پرستار

نتونی بمونی.

وقتی اومدیم یکم سرما خورده بودی.سیزده بدر من سرکار بودم دختر قشنگم 

پیش بابا موند.غروب با خاله صدیقه اینها رفتیم بیرون بعد شام خوردیم برگشتیم .

هرچی به شنبه نزدیکتر میشدیم نگرانتر میشدم.جمعه غروب خیلی دلم گرفته 

بود.همه چیزو به خدا سپردم

عید بهمون خوش گذشت سال جدید دعا کردم همیشه سالم وسلامت کنار هم 

باشیم و به زودی برگردیم شهرمون.تا نفسم تو جمع خانوادههامون بزرگ بشه

خلاصه شنبه شد صبح خواب موندیم با عجله راه افتادیم عروسکمو بردیم خونه 

پرستار.منو بابا خیلی نگران بودیم.تا اینکه زنگ زدم به خانم رضاپور گفت خیلی 

خوب بودی باورم نمیشد. خیلی خوشحال شدم.همه از رامسر زنگ میزدن نگرانت 

بودن.خدا روشکر امروز هم خوب بودی.اونجا با بچه ها بازی میکنی.

فقط اصلا نخوابیدی.کم کم خوابت خوب میشه.

خداروشکر میکنم بابت دختر زیبا و باهوشی که بهمون داده