روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

9ماهگی

عشق مامان یک ماه بزرگتر شده.پنجشنبه 27 آذر با بابا قبل از اینکه بریم سرکار نفسمو  بردیم بهداشت برای قد و وزن .وزنت 9 کیلو و قدت 77 ماشالا بزرگ شدی. شب رفتیم بازار بعد رفتیم ساحل مرجان. وقتی هواپیما تو آسمون میبینی کلی هیجانی میشی همش حواست به آسمون بود.تو خونه وقتی میخوام ساکت بشی میگم هواپیما کجاست سریع بالا سرتو نشون میدی صداشم درمیاری. دیروز جمعه ناهار رفتیم بیرون لب دریا خیلی دوست داشتی.پاهاتو گذاشتم تو آب کلی غر زدی آخه نفسم از آب سرد خوشش نمیاد.از موج میترسی.هوا خیلی خوب بود خوش گذشت بهمون. تو ماه قبل گل خوشگلم کلی کارا یاد گرفتی ان شااله این ماه هم رشد بیشتری میکنی.الان سرپا میمونی ،تا صدای آهنگ میشنوی...
29 آذر 1393

خرید

عشقم این روزها خیلی شیطون و خطرناک شدی.میخوای سرپا بمونی بعد میوفتی.یک لحظه هم نمیشه ازت غافل شد. تا صدای آهنگ میشنوی شروع به رقصیدن میکنی و دست میزنی. کم کم هوای کیش داره سرد میشه لباس های زمستونی نداشتی و رفتیم برات لباس خریدیم. جلو بازار مروارید ماشین موزیکال بود سوار شدی کلی خوشت اومد. دیشب با مامان جون رفتیم پارک با هم تاپ سوار شدیم خیلی دوست داشتی. دخترکم عاشق بازی و شیطونیه.   ...
19 آذر 1393

گل رز زیبا

گل زیبای در حال شکفتنم آرام آرام میبینم که گل برگهای زیبایت از هم باز میشوند تا تو را به گلی کامل تبدیل کنند غافل از اینکه گل نو رسته من دیر زمانی است که بوی عطرش فضای دنیا را از آن خود کرده است  گل رز زیبایم با تمام قدرت از وجودم تو را سیراب میکنم وبا دستانی که روز به روز خط خطی تر می شوند وجودت را از هجوم بادهای خزان محافظت می کنم باشد تا تمامی عالمیان به تماشای گل زیبای من بنشینند تا شاید شبنمی از وجودش بر سر آنها بچکد  زیبایم با تمام وجودم به داشتن تو بر خود می بالم وخدا را شکر میگویم که برکت تمام جهان را بر وجودم ریخت وتو را در دامانم نهاد    ...
15 آذر 1393

دلتنگی هایم برای روزانا جونم

نفسکم این روزها خیلی بانمک شدی.به زبون خودت حرف میزنی.وقتی میخوای بابا رو صدا کنی بع بع میکنی باباتم کلی ذوق میکنه. خیلی شیطون شدی .با روروئک میری همه جارو بهم میزنی.مامان جون کبری میگفت دیروز رفتی قوطی کرمشو برداشتی انداختی تو آشغالی . عروسکم بیرونو خیلی دوست داری هرشب میبریمت بیرون.زود خسته میشی.از فواره خیلی خوشت میاد وقتی میریم جلوش صدات درنمیاد نگاه میکنی. عشقم الان که دارم ازت مینویسم سر کارم دلم خیلی برات تنگ شده.امروز صبح دنبالم گریه میکردی.دختر قشنگم مجبوریم این شرایط رو تحمل کنیم . بوس بوس     ...
4 آذر 1393

اولین افتادن

غروب پنجشنبه 29 ابان دیروز دختر  قشنگم خواب بود.مامان با مامان جون کبری مشغول صحبت بودیم یکدفعه صدای افتادنت از تخت اومد. خیلی ترسیدیم خداروشکر بخیر گذشت. خیلی گریه کردی بردمت تو حیاط ساکت شدی.دماغت زخمی شد. اینم عکس دماغ زخمیت ...
30 آبان 1393

روزانا جونم

روزانا جون داره میره سیزده بدر جواهرده.روزانا جون درحال چیدن کاهو جاده دوهزار تنکابن.5ماهگی   عروسکم از بیرون اومده خسته شده     فرودگاه کیش شهریور که از رامسر برگشتیم غروب کیش.13 شهریور ...
29 آبان 1393