روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

اسفند 94

گل زیبایم روزبروز زیباتر و بامزه تر میشی.این روزها چون نزدیک عید سرم خیلی شلوغه. چندروز میخوام برات بنویسم فرصت نشد. مامان جون صغری 9اسفند رفت رامسر.چند روزی برامون خیلی سخت بود.دستش درد نکنه  مدتی که خانم رضاپور نبود پیش مامان جون موندی.کلی برات زحمت کشید.همش میگفتی  بریم پارک.هرروز میبردت بیرون. زیاد فرصت نوشتن ندارم.نزدیک تولدته شاید برات تولد بگیرم.نزدیک عید ،درگیر کارم هستم  سرمون شلوغه ولی دوست دارم برات تولد بگیرم.عمو محمود و زن عمو هم برای عید میان  پیشمون.امیدوارم سال خوبی داشته باشیم     ...
24 اسفند 1394

23ماهگی

                                                                                                         عروسک زیبایم 23 ماهگیت مبارک.   گل قشنگم این ماه تغییرات زیادی داشتیم که یکم دختر نازم اذیت شدی.خداروشکر همه چی به خوبی گذشت. 14بهمن مامان جون صغری اومد کیش.خانم رضا پور 18 یکشنبه رفت مسافرت. روزانا خانم پیش  مامان جو...
27 بهمن 1394

بهمن 94

دختر نازم چند روزی حسابی سرما خورده بودی.خداروشکر خوب شدی. خانم رضاپور داره میره مسافرت ،دیروز مامان جون صغری از رامسر اومد که روزانا خانم  نگه داره.خیلی خوشحال شدیم.شما هم با دیدن مامان جون سریع رفتی پیشش. این روزها باید اسباب کشی کنیم.متاسفانه مجبوریم جابه جا بشیم.خیلی سعی کردیم  خونه بخریم ولی جور نشد.از بس که دنبال خونه بودیم همش میگی بریم خونه جدید ببینیم. چند روز پیش به من گفتی مامانی من عاقلم اولش نفهمیدم چی میگی،دوباره گفتی مامان جونی میگه روزانا عاقله.خیلی باهوشی ماشالا.بقول خودت کلانتری       اینم کادوی 22 ماهگیت که منو بابا...
15 بهمن 1394

22 ماهگی

خدایا شکرت.عروسک زیبایم یک ماه دیگه رو به سلامتی و خوشی گذروند. روزها چقد زود میگذرند.روزانا زیبایم 22 ماهه شده امروز. عشقم     نفسم   عروسک زیبایم  22 ماهگیت مبارک. هرروز بامزه تر از دیروز میشی.اوایل این ماه که رامسر بودیم.کلی بهمون  خوش گذشت.جمعه 5 دی برگشتیم کیش.روزهای اول خیلی دلتنگی میکردی مخصوصا برای کوهیار.برای منم خیلی سخت بود.همه خاطره ها یادت بود هنوزم بعضی وقتها از اون روزها حرف میزنی. این روزها هوای کیش عالیه.هر شب میبریمت بیرون.جمعه ها هم میریم دریا خیلی بیرون دوست داری.میگی بریم دور بزنیم بابات.هنوز به بابا میگی بابات. ...
27 دی 1394

21 ماهگی . رامسر2

گل زیبایم 21 ماهش هم تموم شد.نتونستم رامسر برات بنویسم از بس که سرمون شلوغ بود. همش مهمونی بودیم. موقع رفتن از کیش پروازمون تاخیر داشت عروسکم خیلی خسته شد ساعت 11 شب رسیدیم  خونه عمه مریم. کلی با آوش بازی کردی.پرواز تهران رامسر هم خیلی خوب بود تا رامسر خواب بودی. سفرمون خیلی خوب بود خیلی هم خوش گذشت.چندتا مناسبت هم توش بود همه فامیل رو  دیدیم. شب چله امسال رامسر بودیم.خونه مرحوم دایی مرتضی دایی بابا.همه فامیلهای بابا دورهم  بودیم  خیلی خوش گذشت. آخر شب رفتیم خونه مامان جون صغری که خانواده مامان بودن.بعد رفتیم پاساژ آرامش که جشن   یلدابود. ...
12 دی 1394

سفر به رامسر 1

امروز چهارشنبه 18 آذر .الان از سر کار برات مینویسم .دختر قشنگم خونه پرستارشه جند روزی هست که درگیر خرید کردن هستیم.برای روزانا جونم لباسهای زمستونی خریدم چون اینجا هوا خیلی خوبه ولی رامسر خیلی میگن سرده .اینجا که نمیزاری لباس بپوشیمت  حالا ایشالا تو مسافرت خوب باشی. امشب ساعت 8 شب پروازکیش به تهران داریم.شب میریم خونه عمه مریم.فردا صبح ساعت 10:30 پرواز تهران رامسر داریم. تو خونه  همش میگی میخوایم بریم مسافرت.میخوام برم نامسر(رامسر).هوانا (هواپیما)سوار شیم بریم نامسر. من و بابا هم خیلی خوشحالیم.دلمون واقعا تنگ شده.بخاطر عروسکم هم خوشحالم چون ...
18 آذر 1394

گل زیبای من

یاد تو حس قشنگی است که در دل دارم چه تو باشی چه تو نباشی نگهش می دارم        شهادت حضرت رقیه مامان جون(خانم رضاپور) برای شما دخترها سفره حضرت رقیه گذاشت مامان جون میگفت وقتی شمع روشن کرد یهو گفتی تولد.روزانا و ارنیکا،السا و النا         جوجه طلایی در حال آهنگ گوش کردن گل خانم درحال استراحت کردن در بازار     جمعه 6آذر.روزهای زیبای پاییزی در کیش.البته اینجا بیشتر شبیه بهار تا پاییز.هوا خیلی عالیه   در حال غذا دادن به ماهیها.خیلی باد میزد   &nbs...
11 آذر 1394

20 ماهگی

امروز دختر زیبایم 20 ماهگیش تموم شده.این ماه خیلی سرمون شلوغ بود نشد برات بنویسم اوایل بیست ماهگیت مصادف شد با عاشورا و تاسوعا.اولش از هیئت ترسیدی ولی بعد خوشت اومد هرشب دوست داشتی بریم.هی میگفتی بریم هیئت شربت بخوریم. خیلی هم گرم بود. 7 ابان پنجشنبه دایی محسن و دایی فرشاد با خانواده اومدن کیش.یک هفته ای مهمان  داشتیم خیلی خوش گذشت.حالا با عکسها توضیح میدم.با رفتن مهمونها خیلی دپرس شدیم بهشون عادت کردیم.دوروز هم پرستارت رفته بود مسافرت مجبور شدم پیش داییها نگه  دارمت.با کوهیار خیلی جور بودی ولی هاوش چون یکبار گاز گرفتت تا میومد جلوت فرار  میکردی.این...
27 آبان 1394

19ماهگی

عزیزکم... دختر نازم... نفسم ...عشقم....عروسکم...زیبایم...                                            ماهگیت  مبارک   19   ماهگیت هم به خوبی سپری کردی.خدارو شکر که دختر زیبایم یک ماه زیبا دیگه از زندگیشو  سپری کرد.این ماه مناسبتهای زیادی بود. دوم مهرپنجشنبه عید قربان بود که تعطیل بودیم.ظهر یه کاری برام پیش اومد رفتم سرکار. دختر قشنگم هم با خودم بردم ولی شما کلی غر زدی هی میگفتی بریم تا اینکه به بابا تحویلت دادم.از اونجایی که هوا  خیلی گرم بود ...
27 مهر 1394